استاد بهرام سیاره متخلص به پریش
سر گذشت زندگی استاد از زبان خود ایشان:
با نام و یاد خدا
نامم بهرام، شهرتم سیاره، تخلص شعری پریش، فرزند قاسم سیاره با تخلص آشفته، پدر بزرگم هاشم سیاره دارای سه دیوان جنگل مولا، گلشن معرفت و آئینه اسرار با تخلص سیاره. تولدم اول مرداد ماه 1323 شمسی در شهرستان شهرضا، شروع شاعری در پانزدهم خرداد ماه 1363 یعنی آغاز چهل سالگی که بر اثر تحولات روحی گوناگون انجام گرفته است.
در خانواده ای چشم به جهان باز کردم که تا حدودی به هنر آشنائی داشت. کسب پدرم عکاسی بود. من در نوجوانی به آن کار مشغول شدم و دوران نوجوانیم همه در تاریکخانه عکاسی گذشت.
از تاریخ 1343 کار را در کارگاه خودم و برای خودم آغاز کردم و باز خودم را در تاریکخانه شب و روز زندانی کردم. کسب عکاسی در گذشته بسیار کار پر مسئولیت و سختی بود، همه دوست می داشتند یوسف روی باشند و به این خاطر روزی چندین اعتراض و دعوا داشتم تا رزق محتوم خود را بدست آورم. همه ی این مسائل بار سفر به سوی شعر شکوائیه را در من می بست و من نمی دانستم.
هنر را می شناختم و همیشه احساسی در من فریاد می زد که مرا پیدا کن، مرا ابراز کن. بدین خاطر به نقاشی رو کردم. چند تابلو که ظرافت نقاشی نداشت ولی موضوع نو داشت حاصل آن دوران بود. تا اینکه اولین بیت شعر بر زبانم جاری شد که:
سوختم از آتش اغیار و یار من هم از گل شکوه دارم هم ز خار
لازم به گفتن است که این بیت را زمانی گفتم که کلمه ای از قواعد و ملزومات شعر نمی دانستم. از کجا آمد نمی دانم و چرا گفته شد باز هنوز در آن حیرانم.
پس از تأیید پدر دیوانه وار شروع به گفتن کردم شاید به 5 سال نرسید که اولین مجموعه ام آماده چاپ بود. گرایش سبک به اصفهانی آمیخته با عراقی بود و به قول دکتر الهی قمشه ای: « تجربه آموزم زمین و آسمان خدا ».
چون متعهد به هنر بودم سعی کردم کلامی را که نمی دانم نگویم. هیچگونه مبالغه در اشعار من پیدا نمی کنید، گر چه نازک خیالی عاشقم و در سروده هایم آنرا در حد توان به تصویر می کشم ولی واژه ای دور از واقعیت در سخن پیدا نمیکنید. در سال 1372 اولین دیوان من با مقدمه دکتر حسین محی الدین الهی قمشه ای به هزینه خودم در انتشارات روزنه تهران به چاپ رسید و محبت و استقبال مردم دلم را امیدوار و اراده ام را استوار کرد یعنی دیوان اولم کمتر از یک ماه بفروش رفت و چون ساق سپید مهرویان بازار سیاه پیدا کرد، شبی شعری را با زبان مادری و بطرز فولکلور سرودم که همه رنج های زندگیم باعث آن شده بود. این شعر را وقتی در مجلسی بزرگ قرائت کردم در جواب تحسین مردم عاجز ماندم و این شیوه را ادامه دادم که شاید بیشتر محبت مردم به خود را به خاطر این دست از سروده ها می بینم که لبریزند از دردها، ناکامی ها، تضادهای زندگی که رسالت شاعری من را ایفا می کنند و شیوه طنز هم به آن نمک و حلاوت خاص می بخشد که با نوار کاست آن را انتشار داده ام و با روحیه ام که متأسفانه شاد نیست بخاطر احترام به مردم در اکثر جلسات و رادیو و تلویزیون آنان را برای مردم خواند ام.
در سال 1380 یکی از چند مجموعه های دیگرم را به نام « پردیس پریش » در انتشارات سفیر صبح تهران به هزینه خودم به چاپ رسانیدم که این دیوان به شهرضا نرسیده مورد عنایت مسئولی هنر دوست قرار گرفت و با محبت تنی چند دیگر از آن عزیزان به صورت کلی خریداری شد که احترام و تعظیم مرا در پیشگاه انسان ها هزاران برابر و دلم را به زندگی و عشقم را به سرودن افزونتر کرد. یک مجموعه دیگر به نام فصل من نیز اماده به چاپ است.
در شهری و میان مردمی زندگی می کنم که در جواب بزرگواریشان شرمنده ام. در برابر خدا چیزی غیر از اشک شکرانه ندارم و در پیشگاه مردم همه اظهار ادب و خضوع و مهر. هر چند اگر سرا پا زبان شوم کلمه ای از اظهار احترامشان را جوابگو نیستم./والسلام
استاد پریش ساعت هشت صبح روز بیستم مردادماه ۹۱ در ۶۷ سالگی در شهرضا درگذشت و پدرش استاد قاسم سیاره متخلص به آشفته که طاقت دوری فرزند را نداشت کمتر از سه ساعت همسفر وی شد و به دیار باقی شتافت پیکر این دو شاعر پرآوازه با حضور خیل عظیم هنرمندان و مردم شهرضا تشییع و در جوار امامزاده شاهرضا-صحن علما به خاک سپرده شدند.